مطالبی در حوزه علوم اجتماعی

خانواده ، فرهنگ ، فناوری اطلاعات،تعاونی های سنتی ، انقلاب

مطالبی در حوزه علوم اجتماعی

خانواده ، فرهنگ ، فناوری اطلاعات،تعاونی های سنتی ، انقلاب

مفاهیم جدید علم سیاست

برگرفته شده از فصل چهارم کتاب بنیادهای علم سیاست عبدالرحمن عالم

مفاهیم جدید علم سیاست

 

مطالعات سیاسی از قدیمیترین مطالعات انسان است و علم سیاست هم در میان تمام علوم بجز فلسفه سابقه بیشتری دارد.این علم در آغاز سده بیستم در نتیجه پیشرفتهای علمی ، روشهای نو و مفاهیم تازه در علم سیاست رواج یافت.ابتدا در مورد یکی از مفاهیم اساسی علم سیاست یعنی ایدئولو‍‍ژی توضیح می هیم:

  1. ایدئولوژی:

جنبه بسیار حساس و قاطع سیاست است مانند نوعی نقشه برای گزینش روش و تفسیر سیاست که باعث هدایت و پشتیبانی عمل سیاسی می گردد.در عین حال که نافذترین جنبه سیاست است.

رهبران سیاسی نظریات مختلفی در مورد ایدئولوژی سیاسی دارند و دلیل تلاش آنان برای ایجاد ایدئولوژی هم بسیار ساده است زیرا آنها می خواهند به رهبری خود مشروعیت ببخشند یعنی بتوانند نفوذ سیاسی خود را بصورت اقتدار درآورند زیرا حکومت کردن با اقتدار بهتر از حکومت بوسیله اجبار است.

کلمه ایدئولوژی هنگامی بکار برده می شود که میان یک سری از اندیشه ها رابطه تنگاتنگی وجود داشته باشد.ایدئولوژیها توضیح دهنده و توجیه کننده توزیع خاص قدرت سیاسی اند که با استفاده از آن می توان کشاکشها و تضادها را رفع نمود.بحث درباره معنی دقیق و تعریف ایدئولوژی از این خواست رهبران برمی آید که می خواهند یا موقعیت خود را توجیه کنند و یا نظریات دیگران را بدنام نمایند.اوج تحقیرآمیزی از این واژه در نیمه سده نوزدهم بود.به طور کل ایدئولوژی دربرگیرنده کمال مطلوبها ،هدفها و مقاصدی است که جامعه باید آن را پیگیری نماید.ایدئولوژی بر پایه تفسیرگذشته،حال را توضیح می دهد و تصویری از آینده عرضه می دارد و هدفها و حدود قدرت سیاسی را مشخص می کند. بنابراین هر ایدئولوژی تا حدی برخی یا همه ی ویژگیهای زیر دارد:

1-   اکثر ایدئولوژیها در مواقع بحران بوجود می آیند.از این راه ایدئولوژی به کسانی که فاقد امتیازهای اجتماعی اند کمک می کند تا نظام موجود را رد کنند یا به صاحبان امتیازها کمک می کند تا امتیازات خود را توجیه نمایند به همین دلیل صاحبان قدرت دوره های ناآرامی های بزرگ سیاسی و اقتصادی را با ترس می نگرند.

2-   ایدئولوژی عرصه های گوناگونی دارد چنانچه می تواند به عنوان تنظیم کننده روابط اجتماعی گرفته تا کنترل عمومی و مدیریت فعالیت تولیدی را در بر گیرد.

3-     ایدئولوژی الگوی نظام دار اندیشه سیاسی است و انتزاعی از واقعیت است و فقط عناصر اساسی تر واقعیت را توصیف می کند.

4-   هر ایدئولوژی دربرگیرنده عناصر تجربی و هنجاری است.عناصر تجربی اغلب از ویژگیهای واقعیت اجتماعی،سیاسی و اقتصادی که کمابیش قابل مشاهده اند بر می آید در حالی که عنصر هنجاری یک ایدئولوژی عبارتست از همه آن ویژگیهای واقعیت است که حتی با وجود غیر قابل مشاهده بودن مطلوب دانسته می شود.

5-   اغلب ایدئولوژیها در خصلت انحصار گر،مطلق گرا و عام هستند.هر نظام ایدئولوژیک با ادعای هماهنگی انحصاری با مسائل عصر و زمان معین مشخص می شود.در نتیجه اصول خود کامل دانسته می شود و در معرض اصلاح قرار نمی گیرد و در مورد هدفها و مقاصد خود ادعای عام بودن می کند.

6-      ایدئولوژی استدلالی ترغیبی برای برانگیختن فعالیت و مشارکت خلاق طرفداران است.

7-     ایدئولوژی متمایل است شخصی شود .

8-     ایدئولوژی رشد می یابد اما در برابر تغییرات بنیادی مقاومت می کند.

مزایای ایدئولوژی برای جامعه

  1. ساختار شناختی است برای نگاه به جامعه بطور کلی:از این رو ایدئولوژی در دست طبقه حاکم ابزاری بالقوه برای تحکیم و تثبیت قدرت حکومت است و در دست مخالفان طبقه حاکم ابزاری برای تغییر حکومت
  2. ایدئولوژی یک فرمول امری فراهم می کند زیرا اعمال قدرت فقط زمانی با هنجارها و ارزشهای ایدئولوژیک هماهنگ دیده می شود که قدرت زور را به اقتدار انتقال داده و قدرت مبتنی بر احساس نیاز را به اجبار بدون زور
  3. ایدئولوژی به منزله ابزار مدیریت تضاد و ایجاد یکپارچگی در جامعه .فایده این ایدئولوژی در روند تحکیم بخشی به قدرت حکومت اغلب در روند اجتماعی شدن به طور عام و جامعه پذیری سیاسی بطور خاص دیده می شود.زیرا کل روند جامعه پذیری سیاسی چیزی نیست مگر انتقال نظام ایدئولوژیک خاص در معنی گسترده از نسلی به نسل دیگر.

 

 

  1. برای اغلب افراد و گروهها جانبداری از یک ایدئولوژی به منزله ابراز هویت است چنانچه کمک می کند تا نیازهای شخصیتی خاص از راه همبستگی اجتماعی ارضا گردد.
  2. مهمترین مزیت آن مانند یک نیروی توانمند پویا در تعهدات فردی و جمعی برای اقدام له یا علیه طبقه حاکم بکار می آید.

قدرت

به عقیده برخی از محققان سیاسی علم سیاست علم کسب و حفظ قدرت سیاسی است و بسیاری روابط قدرت را هسته سیاست می دانند.مبارزه احزاب و حکومتهای گوناگون مبارزه برای قدرت است،برای کسب قدرت،برای حفظ قدرت،یا برای نمایش قدرت.

الف- معنی قدرت

توافقی درباره تعریف قدرت وجود ندارد.واژه قدرت گاهی با "اقتدار"،"نفوذ"،"زور"،"اجبار" یا "ترغیب"مترادف دانسته می شود.

پژوهشگران سیاسی بسته به ایدئولوژی و جهان بینی خود تعریفهای گوناگونی از قدرت داشته اند:

ماکس وبر:قدرت امکان خاص یک عامل به خاطر داشتن موقعیتی در روابط اجتماعی است که بتواند گذشته از پایه اتکای این امکان خاص اراده خود را با وجود مقاومت بکار بندد.

گرین:قدرت بطور ساده حد توانایی کنترل دیگران است بطوری که عملی را که از آنها خواسته شده است انجام دهند.

از تمام این تعریفها سه اندیشه در مفهوم قدرت بدست می آید:

  1. قدرت توانایی تحمیل اراده است به رغم مقاومت دیگران
  2. قدرت رابطه دارندگان اقتدار و تابعان آنست.
  3. قدرت مشارکت در تصمیم گیری است.

در کل قدرت به معنای توانایی عملی کردن خواستها به رغم مخالفت دیگران است.اعمال و اندیشه ها فی نفسه قدرت نیستند و برای اینکه به قدرت تبدیل شوند اعمال کنندگان قدرت باید اطاعت کنندگانی بیابند و آنها را وادارند در راه حل و رفع مسائل عمل کنند.قدرت در واقع روند تاثیرگذاری بر سیاستها و اعمال دیگران از راه محروم سازی در شرایط مخالفت و عدم همراهی با سیاستهای مورد نظر است.قدرت کنترل و مهار موثر دیگران است اما ابزار موثر این مهار ممکن است متعدد و متنوع باشد.

هدف علم سیاست اینست که تعیین کند قدرت چقدر و بر کدام پایه توزیع شده است و دارندگان آن چه کسانی و کدام نهادها است.

 

ب- ویژگیهای قدرت

1. قدرت مبتنی بر روابط است.دارندگان قدرت قدرتمند محسوب می شوند و دارای اختیار و آزادی.در مقابل کسانی هستند که باید به دارندگان قدرت واکنش مناسب نشان دهند.آشکار است که قدرت فقط یک طرف ندارد.یکی که اعمال قدرت می کند و دیگری که بر او اعمال قدرت می گردد.

2. قدرت نسبی و وابسته به موقعیت است .قدرت مطلق نیست.اگر یکی دارای قدرت است باید یکی هم آماده باشد که قبول کند ان را بکار ببرد.

3. قدرت دو جنبه دارد:1) واقعی 2) بالقوه.منظور از قدرت واقعی قدرتی است که شخصی یا گروهی در عمل ان را بکار می بندد.قدرت بالقوه قدرتی است که نیروهای اجتماعی سیاسی قادر به اعمال آن هستند اما به دلایل خاصی آن را اعمال نمیکنند.

4. ویژگی عمده قدرت توانایی نفوذ بر دیگران.نیروهای اجتماعی سیاسی وقتی دارای قدرت هستند که بتوانند به خواست خود تغییری در رفتار دیگران بوجود آورند.

5. قدرت یا ضمانت اجرا.قدرت تهی از ضمانت اجرا یا اجبار را نمی توان قدرت نامید.حکومت از دیگر نیروهای سیاسی زمانی مشخص می گردد که دارای حق انحصاری شرایطی است که تحت آن انواع معینی از مجازاتهای شدید را علیه کسانی که به طور قانونی و مشروع بکار می برد.

6. هدفداری قدرت.قدرت برای دست یافتن به مقاصدی اعمال می شود در غیر اینصورت بی اثر خواهد بود.

 

پ- منابع قدرت

موارد زیر منابع قدرت فردی و اجتماعی اند:

  1. دانش: در جامعه آگاه هیچ رهبری نمی تواند به قدرت دست یابد یا آن را اعمال نماید مگر آنکه مجهز به دانشی درست و مناسب باشد.

2  . سازمان:سازمان فی نفسه قدرت است.در نظام سیاسی دموکراتیک احزاب سیاسی برای بدست آوردن قدرت سازمان می یابند.

3  .  موقعیتها:سرچشمه قدرتند.هر نوع موقعیت اقتصادی،اجتماعی،دینی باعث غلبه بر مخالفان و کسب قدرت و نفوذ بر دیگران می گردد.

 

 

  1. اقتدار:به معنی قدرت مشروع است.دست یافتن به مقامی سیاسی یا حقوقی بطور مشروع قدرت فرد را افزایش داده و او را تاثیرگذارتر می نماید.
  2. مهارت:کسی که دارای مهارت و تخصص در زمینه ای خاص است در مبارزه قدرت بر دیگران که تخصصی ندارند چیره می گردد.
  3. ایمان:حکومت یا یک رهبر برای دائمی کردن قدرت خود نیازمند برخورداری از ایمان عمومی است.
  4. رسانه های جمعی:صاحبان امتیاز و سردبیران مجله ها و روزنامه ها و رادیو و تلویزیون در چیرگی بر افکار عمومی نقش حیاتی دارند.

 

منابع قدرت دولت

منابع عمده قدرت دولت را بطور معمول در دو مقوله قرار می دهند:منابع محسوس و منابع نا محسوس

اما منابع محسوس عبارتند از:

  1. جغرافیا:موقعیت جغرافیایی در تعیین قدرت ملی نقش بسزایی دارد.دولتهای بی ساحل محدودیتهای زیادی در کسب قدرت دارند.سرزمینهای کوهستانی را براحتی نمی توان تسخیر نمود.
  2. وسعت سرزمین:وسعت سرمین سبب قدرت زیاد دولت میشود زیرا تا حد زیادی امکان اشغال نظامی خارجی را از بین می برد اما مسئله دسترسی حکومت به همه بخشهای کشور مطرح است .در صورت بزرگی یک سرزمین اگر منابع ملی و شرایط لازم را دارا باشند موجب قدرتمندی خوهد بود.
  3. منابع ملی:هر اندازه منابع طبیعی دولتی زیادتر باشد قدرت آن هم بیشتر خواهد بود زیرا ممکن است دیگر کشورها را به خود وابسته نماید.
  4. توان اقتصادی:قدرت دولت به قابلیت اقتصادی آن بستگی دارد.برای ارزیابی توان اقتصادی باید به عوامل صنعتی شدن توجه شود:درآمد سرانه،مصرف انرژی،سطح مهارتهای فنی،نیروی کار
  5. توانایی نظامی:در تحلیل نهایی اعمال قدرت حکومت یا دولت ممکن است نیاز به نیروی مسلح باشد.

 

  1. جمعیت:اگر همه چیز متعادل باشد جمعیت زیاد کشور توان قدرت دولت را افزایش می دهد.

اما منابع نامحسوس که جنیه کیفی دارند و به راحتی نمی توان آنها را بصورت کمی درآورد:

  1. کیفیت رهبری و حکومت ملی:حکومتی که با فساد ،خویشاوند دوستی و بی انضباطی در آمیخته نمی تواند منابع کشور را به هدفهای قدرت دولت تبدیل نماید.
  2. اراده تخصیص منابع به دست یافتن بر منابع ملی:حکومتی که مایل به استفاده از زور برای دستیابی به هدفها باشد قدرت بیشتری ازحکومتی اعمال خواهد کرد که تمایلی به این کار ندارد.
  3. روحیه،انضباط،لیاقت و کیفیت نیروهای مسلح:ارتشی بزرگ اما فاقد لیاقت و انضباط و روحیه بی اثر خواهد بود.
  4. توان بالقوه اتحاد دولت:آمادگی یک دولت برای اتحاد قدرتی با دولتی دیگر قدرت آن دولت را بیشتر می کند.
  5. سطح آگاهی سیاسی در میان مردم:هر اندازه که سطح اگاهی سیاسی در جامعه ای بالا باشد دولت بهتر می تواند منابع را بسیج نماید.اما اگر مردم از لحاظ سیاسی بی تفاوت باشند نه تنها بدست آوردن حمایت برای اعمال قدرت دولت دشوار خواهد بود بلکه دولت در سازماندهی و کنترل منابع لازم برای کسب قدرت نیز با دشواری روبروست.

 

ت- مترادفهای قدرت

از این همه واژه های مترادفی که برای نشان دادن قدرتمندی بکار می رود دو واژه نفوذ و اقتدار بیشترین کاربرد را دارد.شرح کوتاهی درباره این دو واژه داده می شود:

  1. قدرت و نفوذ

قدرت با نفوذ برابر نیست.قدرت صورت خاصی از اعمال نفوذ است.قدرت به اوضاع بستگی دارد یعنی اینکه کسی که در اوضاعی در جای معینی قدرت دارد ممکن است در همه اوضاع و احوال و همه جاها قدرت نداشته باشد.ممکن است پدری توانایی نفوذ در فرزندان خود را داشته باشد اما توان نفوذگذاری بر کارفرمای خود را نداشته باشد.زمانی که نفوذ را افرادی اعمال می کنند که فاقد اقتدار هستند همان قدرت هست.

  1. قدرت و اقتدار:

 

 

 

اغلب اقتدار را با قدرت مترادف می دانند اما این دو متفاوتند .به عقیده بسیاری اقتدار قدرت نهادی شده است.قانون به اقتدار مربوط است نه به قدرت.اقتدار حق مشروع برای نفوذگذاری یا هدایت رفتار دیگران است.اقتدار نیز مانند قدرت وسیله رهبری دیگران است اما بر خلاف قدرت پایه آن زور یا مجازات نیست بلکه مشروعیت یا قانونیت است.

 

ث-انواع قدرت

قدرت را می توان بر حسب پایه های زیر دسته بندی نمود:

  1. پایه نفوذ:قدرت بر پایه نفوذگذاری بر سه گونه است:زور،سلطه و زیرکی.در زور رفتار دیگران از راه کاربرد زور جسمی،مانند زور یک کشتی گیر تحت نفوذ قرار می گیرد.وقتی قدرت از راه دستور یا توصیه اعمال شود شکل سلطه دارد مانند قدرت معلم بر شاگردان.وقتی کسی بر رفتار دیگران نفوذ می گذارد بی آنکه نیت خود را آشکار نماید زیرکی است مانند تبلیغات.
  2. پایه قانونی:از نظر قانونی قدرت به دو نوع مشروع و غیر مشروع تقسیم می شود.قدرت مشروع ممکن است سه نوع باشد:قدرت قاونی،قدرت ستنی و قدرت فرهی.قدرت قانونی را قانون اساسی می دهد مانند قدرت ارتش یا پلیس.منبع قدرت سنتی عرف و سنتهای جامعه است مانند قدرت والدین .سرچشمه قدرت فرهی در کیفیتی خاص نهفته است مانند قدرت معلم مذهبی.قدرت نامشروع قدرتی است که جامعه آن را نمی پذیرد مانند قدرت راهزنان.
  3. پایه جریان قدرت: بر پایه جریان یابی قدرت ممکن است یک جانبه،دو جانبه یا چند جانبه باشد.قدرت دو یا چند جانبه را چانه زنی می گویند.
  4. پایه تمرکز:قدرت ممکن است متمرکز یا نامتمرکز باشد.در حکومتهای متمرکز قدرت در اختیار حکومت مرکزی در حالیکه در حکمتهای فدرال قدرت نامتمرکز یا پراکنده است.
  5. پایه سرزمینی:قدرت را می توان محلی،ملی یا بین المللی نامید.
  6. پایه های دیگر:پایه های دیگری هم برای انواع قدرت برشمرده اند:بر پایه نمایانی،قدرت به پنهان و آشکارتقسیم می شود.از لحاظ اجبار قدرت به اجباری و غیر اجباری تقسیم می شود .از لحاظ رسمیت از قدرت رسمی و غیر رسمی سخن گفته می شود.بر پایه اعمال ممکن است قدرت مستقیم یا غیر مستقیم قصد شده یا قصد نشده باشد.

قدرت را به سه نوع دیگر هم می توان تقسیم کرد:قدرت اجبارگر،قدرت مبتنی بر پاداش و قدرت همذات.قدرت اجبارگر برای بدست آوردن رضات ابزار جسمی بکار می برد یا تهدید به استفاده از ان میکند.قدرت مبتنی بر پاداش،پاداشهای مادی را بکار می برد.قدرت همذات نشانه هایی را بکار می برد که تهدیدهای جسمی یا پاداشهای مادی نیست بلکه بر مردم نفوذ می گذارند تا خود را با سازمان یکسان بپندارند و منافع آن را منافع خود تلقی کنند.

تقسیم بندی دیگری هم وجود دارد:1)قدرت بلا واسطه2)قدرت فردی شده یا قدرت منفرد3)قدرت نهاد یافته یا قدرت مبتنی بر تشکیلات.

ج- اندازه گیری قدرت

مسئله مهم اینست که از چه راهی میتوان دریافت فرد یا گروه اعمال کننده قدرت سیاسی این کار را چگونه انجام میدهند و چگونه می توان حد قدرت آنها را اندازه گرفت .4 روش برای اندازه گیری قدرت برشمرده شده است:

1-     اندازه گیری قدرت بر اساس موقعیت رسمی بازیگر

2-     ارزشیابی قدرت بازیگر توسط موسسه مستقل بررسی کنندگان برجسته  و بی طرف

3-     حق مشارکت در تصمیم گیری حق قدرت خاص را معین می کند.

4-     بررسی تطبیقی فعالیتهای بازیگران اندازه گیری قدرت آنها را میسر می کند.

اما در واقع اندازه گیری دقیق قدرت یک فرد مشکل است.

 

چ-اعمال قدرت

چند شیوه متفاوت اعمال قدرت بشرح ذیل می باشد:

  1. ترغیب:اعمال کننده قدرت یا نفوذ درباره موضوعی با فرد مورد نظر وارد بحث می شود تا او را به درستی و صحت یا مفید بودن نظر خود متقاعد نماید.وقتی فرد متقاعد گردید دارنده قدرت به هدف خود رسیده است.

 

 

 

  1. پیشنهاد پاداش:اعمال کننده قدرت به طرف مقابل قول می دهد اگر با درخواست او موافقت کند به او پاداش می دهد.ممکن است این پاداش از پولی برای تطمیع گرفته تا پشتیبانی در انتخابات،از قول جاه و مقام گرفته تا بستن یک قرارداد یا قول عدم اجرای مجازات پیشین باشد.
  2. دادن پاداش:ممکن است فرد مورد نظر اعمال کننده قدرت اصرار ورزد که پیش از همراهی با خواست عامل پاداش به او داده شود.
  3. تهدید به مجازات:دارنده قدرت تهدید می کند اگر فرد مورد نظر بنا به خواست او عمل نکند زیانی به او خواهد زد.مانند تهدید به حبس،اشکالتراشی،قطع بودجه،تحریم فعالیت یا کاربرد زور باشد.این تهدید باید معتبر باشد یعنی فرد تهدید شده باید مطمئن باشد در صورت همکاری نکردن مجازات خواهد شد.
  4. تحمیل مجازات غیر خشونت بار:تهدیدهایی که متضمن اعمال زور خشونت آمیز نیست اجرا می گردد.
  5. فرمان شخص دارنده اقتدار:فرمانهای کسانی را که دارای اقتدارند بطور معمول کسانی که در مراتب پائینتر اقتدارند اطاعت می کنند.مانند فرمان رئیس جمهور به هیات وزیران
  6. کابرد زور:دارنده قدرت علیه فرد مورد نظر به خشونت دست می زند یا دولتی به دولت دیگر حمله می کند.بطور معمول خشونت وقتی اعمال می گردد که دیگر راه های اعمال قدرت با شکست روبرو گردد.

 

3. اقتدار

واژه اقتدار از ریشه لاتین واژه اوتوریته که به سنای روم مربوط بود گرفته شده است.

مفهوم اقتدار با مفهوم قدرت و نفوذ پیوندی تنگاتنگ دارد .اقتدار به معنای قدرت مشروع است.اقتدار را قدرت مبتنی بر رضایت نیز می دانند.اقتدار یکی از اشکال بسیار کارآمد نفوذ است و نه تنها مطمئن تر و پردوامتر از اجبار بلکه عاملی است که به رهبر کمک می کند تا بتواند با کمترین وحشت و استفاده از منابع سیاسی براحتی حکومت کند.

دایره المعارف علوم اجتماعی:"اقتدار توانایی ذاتی یا اکتسابی برای اعمال سلطه بر یک گروه است.اقتدار جلوه ای از قدرت است و بر اطاعت  از آن دلالت دارد.

اقتدار سازمان یافته و ساختاری شده است.نقشهای معین،مسئولیتها ،امتیازات و منابع مشخص به کسانی که در رابطه اقتدار یا در ساختار اقتدار اختصاص داده شده است و تا زمانی می توانند اعمال قدرت کنند یا از آنها اطاعت شود که در آن رابطه یا ساختار حضور داشته باشند.

 

الف-منابع اقتدار

به عقیده ماکس وبر اقتدار سه منبع دارد:1)سنتی2) قانونی-عقلایی3) فرهی

1.وقتی کاربرد مستمر قدرت سیاسی یا اعمال آن بر پایه عرف و سنتها پذیرفته و به پیدایش حق فرمانروایی منجر شده باشد اقتدار سنتی است.

2.وقتی حق فرمانروایی از قواعد تاسیسی یا قوانین جامعه برآمده باشد اقتدار قانونی-عقلایی است.

3.وقتی حق فرمانروایی از پویاییها و صفات ویژه رهبر سیاسی برآید اقتدار فرهی (کاریزماتیک)است.

در عهدهای گذشته پادشاهان و مشاوران آنها سرچشمه اقتدار بودند .امروزه در دموکراسی اقتدار بصورت سلسله مراتبی است.کسی که در راس سلسله مراتب است بیشترین اقتدار را دارد.

 

ب-ضمانت اجرای اقتدار

موارد زیر ضمانت اجراهای اقتدار است:

1.ضمانت اجتماعی.گاه افراد بدلیل ترس از جامعه اقتدار را می پذیرند.در برخی شرایط و وضعیتهای اجتماعی انتظار جامعه از افراد اینست که بی چون و چرا اطاعت کنند.

2.امنیت و موقعیت اقتصادی.اگر اقتدار سود مالی در بر داشته باشد یا موقعیت اقتصادی را بهتر کند مردم آن را می پذیرند.

3.ضمانت ناظر بر هدف.گاه برای کارکرد موثر سازمان کارکنان اقتدار مقامات بالا را می پذیرند به دیگر سخن اقتدار برای دست یافتن به یک هدف پذیرفته می شود.

4.ضمانت روانی.فرادست به سبب فرادستی اقتدار بر فرودست را می پذیرد.

پ-حدود اقتدار

اقتدار محدودیت دارد .اگر این حدود را دارندگان اقتدار نقض کنند تابعان آن می توانند آن را نادیده بگیرند یا با آن مخالفت کنند.

ت- اقتدار و قدرت

اغلب قدرت و اقتدار مترادف دانسته می شود اما این دو متفاوتند.قدرت وقتی اقتدار می شود که قانونی شده باد.قدرت در مرحله تصمیم گیری و صدور فرمان بکار می آید در حالیکه اقتدار زمانی آشکار می شود که تصمیم گرفته شده و فرمان صادر شده است.

قدرت و اقتدار عبارتند از:

1.اقتدار همیشه مشروع و قانونی است اما قدرت ممکن است مشروع یا نامشروع باشد.

2.اقتدار مبتنی بر رضایت است اما قدرت اغلب بر زور مبتنی است.

3.بنا به سرشت اقتدار دموکراتیک تر از قدرت است زیرا همیشه قانونی و مبتنی بر پشتیبانی همگانی است.

ث- انواع اقتدار

سیماهای اقتدار گوناگون است بدین قرار:

1.اقتدار زورمندانه.اقتدار مبتنی بر زور اقتداری نامشروع است که طبق قانون و اختیارات رسمی نیت.

2.اقتدار ناشی از قانون اساسی.اگر کسی بنا به قانون اساسی کشور دارای اقتدار باشد مانند اقتدار رئیس جمهور

3.اقتدار فرهی.اگر حق فرمانروایی از صفات ویژه رهبر برآمده باشد.

4.اقتدار دینی.کسانی که در سلسله مراتب دینی موقعیت برتری داردند.

5.اقتدار آسمانی.کسانی که مدعی شده اند برگزیده خدای اند و خداوند به آنها اقتدار داده است.امروزه این مفهوم اقتدار دیگر پذیرفتنی نیست.

6.اقتدار نیایی.اگر پدر اقتدار خود را به فرزند انتقال دهد اقتدار فرزند میراث نیایی محسوب می گردد.این نوع اقتدار در شکل پادشاهی حکومت وجود دارد.

7.اقتدار نخبگان.این نوع اقتدار را گروه های کوچک افراد بر پایه شخصیت،دانش و تخصص یا ثروت خود دارند.

8.اقتدار سنتی.بر عرفهای باستانی ،سنتها و قرارهای اجتماعی مبتنی است

9.اقتدار قانونی-عقلایی.پایه این اقتدار قوانین کشور است و بطور عمده در نظام دموکراتیک وجود دارد.

ج- ویژگیهای اقتدار

شرح کوتاهی از ویژگی های اقتدار:

1.مشروعیت.این ویژگی موثر بودن و نشانه اصلی مفهوم اقتدار است.

2.سلطه.فرد یا گروهی که دارای اقتدار است بر افراد دیگر اعمال سلطه می کند.

3.ماهوی بودن.اقتدار قدرت نیست بلکه چیزی است که قدرت را همراهی می نکد صفتی در موقعیت انسان است که قدرت را بر آن می افزاید.چیزی است که قدرت می آفریند اما خودش قدرت نیست.

4.عقلایی بودن.پایه اقتدارعقل و منطق است.دارنده اقتدار چیزی را صاحب است که می توان آن را توانایی استدلال دقیق توصیف کرد برای ارائه پاسخهای متقاعد کننده در مورد عملی که انجام می دهد یا گمان می کند باید دیگران انجام دهند.

5.مسئولیت.فرد یا گروهی از افراد دارنده اقتدار در سلسله مراتب روابط سیاسی جامعه در برابر دارندگان اقتدار عالی تر مسئول هستند .در نظام دموکراتیک داشتن مسئولیت از ویژگی های مهم اقتدار است.

4. مشروعیت

قدرت ،نفوذ و اقتدار تنها در صورت مشروع بودن ممکن است موثر باشد.امروزه در روابط سیاسی در نتیجه رشد فرهنگ و تمدن نقش اجبار کاهش یافته است.روندهای جدید سیاسی از روشهای غیر اجبارگر کنترل مانند نفوذ ،ترغیب ،رهبری،افکار عمومی و مانند آنها بهره می برد.مشروعیت پیش شرط قدرت است.

الف-معنی مشروعیت

مشروعیت به معنی قانونی بودن است.در اروپای سده های میانه این واژه را برای قانونی بودن قدرت بکار می رفت.بعدها دراشاره به روشهای سنتی اصول قانون اساسی  و انطباق با سنتها بکار برده می شد.بعد مرحله ای فرا رسید که در آن عنصر رضایت بکار گرفته شد.در عصر حاضر هم ماکس وبر بیان داشت مشروعیت مبتنی بر باور است و از مردم اطاعت می طلبد.مشروعیت با باورهای اخلاقی یا رفتار مساعد مترادف نیست بلکه فقط پایه ای است برای توجیه اقدامات قدرتمندان.همه حکومتها می کوشند نشان دهند که اقداماتشان مشروع و بنابراین بر مردم الزامی است.

دردموکراسی مشروعیت اهمیت زیادی دارد زیرا دموکراسی بر رضایت مردم مبتنی است.در صورت نبودن مشروعیت حکومت اعتماد عمومی را از دست می دهد و قدرت صورت زور محض می یابد. به عقیده استرنبرگر مشروعیت بنیاد قدرت حکومت است که از یک سو حق فرمانروایی را

 

 

به حکومت می دهد و از سوی دیگر حکومت شوندگان را از چنین حقی آگاه می کند.به عقیده لیپست مشروعیت متضمن توانایی نظام به ایجاد و حفظ این باور است که نهادهای سیاسی موجود مناسبترین نهاد برای جامعه است.

پس می توان نتیجه گرفت که مشروعیت به معنی توانایی ایجاد و حفظ این اعتقاد است که نظام سیاسی موجود برای جامعه مناسب است وتوده ها باید بی اکراه از آن اطاعت کنند و تقدس آن را بپذیرند .

ب- منابع مشروعیت

به عقیده ماکس وبر مشروعیت سه منشا دارد:

1.سنت.مشروعیت ممکن است متکی بر اعتقاد گسترده به سنتهای دیرین و بر نیاز اطاعت از رهبرانی باشد که طبق سنتها اعمال اقتدار می کنند.

2.صفات شخصی ویژه.مبتنی بر هواخواهی ازتقدس ویژه و استثنایی یا خصلت قابل ستایش یک شخص باشد.

 

3.قانونیت.واگذاری قدرت بنا به قانون.آنچه بطور قانونی آنجا یافته مشروع دانسته می شود.

گریس جونز منابع مشروعیت نظام سیاسی انگلستان را بدین شرح می گوید:1.تداوم نهادهای سیاسی و اجتماعی2.سنت عدم خشونت3.باورهای دینی4.باور به ارزشها5.روند آزادی و یکدلی انتخاباتی6.جامعه هماهنگ و یکپارچه و تداوم سنتهای آن7.فرهنگ سیاسی انطباق پذیر

به عقیده فردریک منابع مشروعیت عبارتند از:1.دینی2.فلسفی و حقوقی3.سنتی4.تجربی5.روشی

 

پ-انواع مشروعیت

 

دیوید ایستون سه نوع مشروعیت را چنین توصیف می کند:

1.مشروعیت ایدئولوژیک.وقتی که منبع مشروعیت ایدئولوژی حاکم بر جامعه باشد.نظام سیاسی در واقع تجسم کمال مطلوبها هدفها و مقاصدی است که اعضای جامعه را در تفسیر راه کمک می کند.ایدئولوژی هدفهای نظام سیاسی را تصویر و اعلام می کند.

2.مشروعیت ساختاری.هر نظام سیاسی اصولی در مورد واگذاری قدرت سیاسی و اعمال اقتدار دارد و بر پایه این اصول از مردم می خواهد اعتبار ساختارها و هنجارهای رژیم را بپذیرد.اگر اعتبار ساختارها و هنجارهای رژیم پذیرفته شود مشروعیت ساختاری بوجود می آید.

3.مشروعیت شخصی.اگر رهبران شخصیت و رفتار برجسته ای داشته باشند و اگر مردم آنها را قابل اعتماد و علاقه مند و متوجه به مسائل خود بدانند آن را مشروعیت شخصی می نامند.

اگر وضعیت مشروعیت یک نظام سیاسی در خطر افتد آن نظام با بحران روبه رو می شود.اگر جامعه دچار بحران مشروعیت شود در نظام اجتماعی موجود هم تغییراتی بوجود می آید.بنابراین بحران مشروعیت بحران تغییر است.

احزاب سیاسی

بخش احزاب و گروههای فشار ؛کتاب بنیادهای علم سیاست   عبدالرحمن عالم

تعریف احزاب سیاسی : جیل کریست حزب سیاسی را گروه سازمان یافته ای از شهروندان می داند که دارای نظریات مشترک  سیاسی اند وبا عمل به مثابه ی یک واحد سیاسی می کوشند بر حکومت تسلط یابند.

هدف اصلی یک حزب این است که عقاید و سیاست های خود را در سطح سیاسی رواج دهند. بر اساس تعریفاتی که از احزاب سیاسی ارائه می شود می توان اجزای احزاب سیاسی را این گونه مشخص کرد:
1.توافق  نظر معینی درباره ی اصول بنیادی میان مردم تشکیل دهنده ی حزب سیاسی  2. سازمان یافتگی مردم  3. تلاش برای دست یافتن به اهداف از راه های قانونی 4.تلاش برای تامین منافع ملی 5. مبارزه در راه تصرف قدرت سیاسی برای تامین منافع عمومی 6. وجود رهبری تک سالار در ذات سازمان حزب از جمله شرایط شکل گیری  احزاب از نظر لاپالومبار و مایرون : 1. وجود تشکیلات پایدار مرکزی 2. وجود شعبه هایی که با مرکزارتباط داشته باشند 3. پشتیبانی مردم 4. کوشش برای دست یافتن به قدرت سیاسی
با توجه به آن اجزا و این شرایط ، می توان حزب سیاسی را چنین تعریف کرد: حزب گردهمایی پایدار گروهی از مردم است که دارای عقاید مشترک و تشکیلات منظم اند وبا پشتیبانی مردم برای به دست آوردن قدرت سیاسی از راه های قانونی مبارزه می کنند.
خاستگاه احزاب سیاسی: از لحاظ تاریخی، خاستگاه نظام حزبی با رشد قانون اساسی انگلستان، ودر اساس با جنبش گرایش به قانون اساسی ، ارتباط تنگاتنگی داشت اما خطوط روشن حزب طی دوره ی استوارت ها که شاه و پارلمان رویارو شده بودند، شکل گرفت. در انگلستان فعلی دو حزب عمده، حزب کار و حزب محاظه کار در حال رقابت برای به دست آوردن رای مردم هستند . نظام حزبی در آمریکا رشدی غیر رسمی داشت در این کشور هیچ تفاوت بنیادی میان دو حزب عمده ، حزب دموکرات و حزب جمهوری خواه، وجود ندارد. در شوروی نیز نظام تک حزبی ( کمونیستی ) وجود داشت.
پایه های احزاب سیاسی : برای احزاب سیاسی ، پنج اصل وپایه ی جدا از هم شکل گیری مطرح شده است: 1. طبیعت انسان 2. منافع متضاد اقتصادی 3. عامل محیطی 4. حس نژادی 5. زمینه ی دینی و مذهبی
کارویژه های احزاب سیاسی : کارویژه های احزاب سیاسی از نظر مونرو : 1. رقابت انتخاباتی با هدف پیروزی 2. تدوین سیاست های عمومی  3. برخورد و انتقاد از حکومت 4. آموزش سیاسی مردم 5.واسطه ی میان حکومت ومردم 6. کار حکومت پارلمانی را تسهیل می کند 7. همفکران را گرد هم می آوردند.
مزیت ها وعیب های نظام حزبی: مزیت های احزاب را می توان چنین برشمرد: وجود احزاب با طبیعت انسان هماهنگ است، موفقیت دموکراسی مستلزم احزاب سیاسی است، کشور از آشوب نجات می یابد، اجتناب از خطرهای وضع مستقیم  قانون، مهار کردن استبداد ، افزایش اعتبار قوه ی مقننه، آسان شدن انتخابات، هماهنگی بین ارگان های حکومت، ترویج روحیه ی انضباط. عیب های احزاب را چنین می توان گفت: پدیده ی سیاسی غیر طبیعی است، آفرینش فرقه گرایی، نادیده گرفتن افراد با استعداد حزب مخالف، ترجیح دادن منافع حزب بر منافع ملت، تشویق دورویی، خرد کردن هویت انسان، تبعیت مفرط از توده ی مردم، آموزش سیاسی نادرست مردم، اتلاف پول و فرصتی برای فرصت طلبان است.
نظام های حزبی: در کشورهای مختلف نظام های حزبی گوناگونی وجود دارد: نظام دو حزبی، نظام چند حزبی و نظام تک حزبی.
نظام های دو حزبی: انگلستان و آمریکا از جمله کشورهای دو حزبی هستند. مزیت های نظام های دو حزبی: در نظام دو حزبی چون همه ی وزیران از یک حزب، حزب اکثریت هستند، کابینه های با ثباتی تشکیل می شود، ثبات حکومت نیز کارایی اداری و استمرار سیاست رادر کشور تامین می نماید. حکومت دموکراتیک در مفهوم واقعی به وجود می آید، و حزب مخالف نیز نقش سازنده ای ایفا می کند.
عیب های نظام دو حزبی: کاهش اعتبار قوه ی مقننه، انتخاب رای دهندگان فقط به دو حزب محدود است، نادیده گرقتن شمار زیادی از دیگر منافعی که در قلمرو این دو حزب قرار نمی گیرد، رهبران اهمیت نالازمی می یابند و پیروان هویت خود را از دست می دهند.
نظام چند حزبی: این گونه حکومت های حزبی، به گروه ها یا اجزایی که از راه ائتلاف آن را تشکیل داده اند وابسته می مانند. اگر احزاب همچنان در ائتلاف بمانند، حکومت پایدار خواهد بود، در غیر این صورت حکومت جدیدی با ترکیب تازه ای از ائتلاف احزاب در پشت سر خود، موجودیت می یابد.
مزیت های نظام چند حزبی: دیکتاتوری از بین می رود. وسیع بودن حوزه ی گزینش انتخاب کنندگان، حفظ هویت فردی، حفظ منافع گروه های مختلف. عیب های نظام چند حزبی: قوه ی مقننه عرصه ی کشاکش ها می شود، بی ثباتی حکومت، عدم رشد اپوزیسیون ، حکومت ها را فرصت طلبان به دست می گیرند ، سرگردانی مردم در انتخاب راه حل های مسائل خودشان .
نظام تک حزبی : نظام تک حزبی در کشورهایی وجود دارد که دارای ایدئولوژی  کمونیستی اند . اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نخستین کشوری بود که با حزب کمونیست حاکم ، نظام تک حزبی را برگزید بعدها کشورهای دیگری نیز این نظام را پذیرفتند . معایب نظام تک حزبی را می توان این گونه برشمرد : سرکوب شدن آزادی های مدنی ، بسته شدن دهان مطبوعات ، مجالس قانون گذاری فقط صورت ظاهری داشتند ، سرکوب شدن اپوزیسیون . توجیه گران نظام تک حزبی اتحاد شوروی گفتند که نظام شوروی دموکراسی اجتماعی و نژادی و نیز معیارهای رو به افزایش زندگی مردم را تضمین و تامین کرد .
نقش اپوزیسیون در دموکراسی : در دموکراسی پارلمانی ، اپوزیسیون نقشی حیاتی بازی می کند و در برابر استبداد احتمالی حزب حاکم نقش مهار را دارد . اپوزیسیون کارآمد می تواند از قانون گذاری نامطلوب جلوگیری کند . اپوزیسیون سالم روح دموکراسی پارلمانی است . در دموکراسی ریاستی مانند آمریکا نیز اپوزیسیون می تواند از بلند پروازی های شاهانه ی رئیس جمهوری جلوگیری کند و حزب اکثریت را در کنگره به مبارزه بخواند . بنابراین دموکراسی پارلمانی باشد یا ریاستی ، نمی تواند بدون اپوزیسیون دموکراسی بماند .
معنی گروه های فشار :" گردهمآیی اشخا ص دارای هدف های مشترک که تحقق هدف های خود را از راه اقدام سیاسی برای نفوذ گذاشتن بر سیاست عمومی جت وجو می کنند" جنبه ی مهم فعالیت گروه های فشار این است که این گروه ها به طور ثابت بخشی از روند سیاسی اند و می کوشند مسیر و راستای سیاست حکومت را تقویت کنند یا تغییر دهند ، اما نمی خواهند ، به عنوان گروه فشار ، حکومت را به دست گیرند .
ویژگی های عمده ی گروه های فشار : 1. نفع شخصی ( ریشه ی تکوین گروه فشار است )  2. چهره ی پنهان سیاسی  3. تفاوت گروه های فشار با احزاب سیاسی  ( حزب سیاسی گردهمایی بزرگتری است ودر سیاست های کشور تاثیر آشکاری دارد )  4. گروه های فشار سیاسی یا نیمه سیاسی اند .  5. جهان گستری
نقش سیاسی گروه های فشار : 1. گروه های فشار و انتخابات . انتخابات مورد توجه زیاد گروه های فشار است زیرا از راه انتخابات می توانند افراد مورد نظر را منتخب و توسط آن ها بر کار گزاری ها ی مکانیسم حکومت نفوذ گذارند .  2. گروه های فشار وقوه ی مقننه . افراد انتخاب شده با پشتیبانی گروه ها ی  فشار در تصمیم گیری های حکومتی مربوط به منافع این گروه ها شرکت موثری دارند . 3.گروه های فشار و قوه ی مجریه . گروه های فشار بر قوه ی مجریه که سیاست عمومی را تدوین می کند ، نفوذ اعمال می کنند .4.  گروه های فشار و قوه ی قضاییه . قوه ی قضاییه نیز از نفوذ گروه های فشار مصون نیست . با وجود آن که قوه ی قضاییه از لحاظ سیاسی بی طرف است ، اما گروه های فشار از راه یورش مؤثر افکار عمومی ، دورادور بر روند قضایی اعمال نفوذ می کنند .  5.  گروه های فشار و افکارعمومی  . گروه های فشار سه گونه استراتژی برای نفوذ بر ذهن مردم دارند : 1) به توانایی و قوه ی تعقل مردم متوسل می شوند 2) از راه ترغیب عواطف 3) تاکتیک آفرینش محبوبیت را به کار می برند.
((حسینی))

دموکراسی


دموکراسی واژه ای است از واژه های یونانی دموس به معنی مردم و کراسیا ( cratia یا krat ) به معنی قدرت ، دموس در کاربرد آتنی یا یونانی به معنای جمع روستائیان بوده است و از این روهر واحد روستایی را در اتن demoi و سانان آن را dematai می نامیدند .

در سده پنجم پیش از میلاد تغییری در معنای دموس پدید آمد و این واژه بر اجتماع همه مردم آتن اطلاق شد که برای اجرای کارهای حکومتی گرد هم می آمدند و کنکاش می کردند در این معنی دموس هردوی روستائیان و شهریان را در بر می گرفت .

در نتیجه اصلاحات کلیستن ، قانونگذار آتنی ، اداره جامعه آتن به دست روستائیان افتاد و از آن پس حکومت آتن را دموکراسیا نامیدند ، یعنی حکومت روستائیان همان طور که فاینر گفته است :

« دموکراسی معانی گوناگونی یافته است ، برخی از آنها خیلی مغایر از هم و این واژه اگر که باید بد فهمیده نشود و از جدلهای بیهوده و در صورت امکان از اختلافات کاملاً به حق ضمنی اجتناب گردد و خود ترتیبات گوناگون نهادی آن آشکار شود باید مورد تحلیل دقیق قرار گیرد . »

دموکراسی در مفهوم مشارکت فعال در اداره کارهای عمومی همیشه بوده اما کمابیش در عرصه های حکومت محلی و وظیفی محدود مانده است. حتی در این حدود هم بردگان یا سرخها ، کاستها یا طبقات پایین ، زنان و اغلب مهاجران از شرکت در قدرت بیرون بودند .

دموکراسی در مخالفت با « حکومت استبدادی و خودکامه » پدیدار شد اما همه جانبداران آن دیدگاه های یکسانی ندارند برخی از آنها « آزادی » را هدف عمده حکومت می دانند و برخی دیگر « برابری » را کمال مطلوب دموکراسی تلقی می کنند.

کسانی که آزادی را هدف اصلی می دانند معتقدند بنیاد دموکراسی عبارت از حکومت از راه بحث و گفتگو و تسلیم تدریجی گروههای حکومتگر به حکومت شوندگان ، همراه با مدارا با اقلیتها ، محلی ها و افراد و رعایت دقیق وجذان و مالکیت .

به گفته فاینر دولتهای جدید در عمل ضمن کنار گذاشتن اجبار ، و به یقین جلوگیری از خونریزی ، و حفظ نهادها دموکراتیک ، با وظیفه سنگین تامین سریع و از آن پس حفظ شماری از اصلاحات در راستای برابری اجتماعی و اقتصادی روبه رو بوده اند .

معنی و تعریف دموکرسی :

برخی از پژوهشگران سیاسی دموکراسی را نه تنها شکلی از حکومت ، بلکه شکلی از دولت نیز می دانند برخی دیگر به عنوان فلسفه اجتماعی به آن اشاره می کنند . به عقیده هرینشاو در حکومت دموکراتیک کل جامعه دارنده اقتدار برتر است و تسلط نهایی کارها از آن اوست (( دموکراسی به عنوان شکلی از دولت صرفا شیوه انتصاب ، در اختیار گرفتن و برکنار کردن حکومت است ))

دایسی دموکراسی را چنین تعریف کرده است (( در دموکراسی بخش بزرگی از کل ملت هیئت حاکم است ))

به گفته ابراهام لینکلن دموکراسی حکومت مردم ، توسط مردم ، برای مردم ، توسط همه ، برای همه است .

با این حال همان طور که ویلسون گفته است ، دم.کراسی در هیچ دو کشوری یکسان نیست : (( در راه توسعه ملی و برای کمک به تحقق شکل دموکراتیک حکومت نهادهای بنیادی دموکراسی توافق نظر وجود دارد اما اختلاف عقیده هم زیاد است ))

گسترده ترین و فراگیریترین مفهوم دموکراسی را چارلزمریام عرضه کرده است : (( دموکراسی رشته ای از قواعد یا طرح جامعی ازسازمان نیست بلکه چارچوبی از افکار و شیوه عمل است که در راستای خیر عمومی ، بدان صورت که از اراده عمومی و تفسیر و هدایت می گند قرار دارد ))

دموکراسی هم شکلی از حکومت است و هم فلسفه زندگی با هم حکومتی است که در آن مردم با اکثریت آنها دارنده قدرت نهایی تصمیم گیری، در باره مسائل مهم سیاست عمومی اند .

به دیگر سخن ، دموکراسی ، رژیمی سیاسی و فلسفه ای اجتماعی است که بیش از هر رژیم یا فلسفه گوناگونی عقاید را می پذیرد و در آن دست به دست شدن قدرت سیاسی از راههای مسالمت آمیز صورت           می گیرد و هدف آن تأمین حدافل رفاه برای همگان است .

 

 

 

 

بنیادهای حکومت دموکراتیک

تا پیش از سده نوزدهم دموکراسی به مثابه نظام نهادهای سیاسی پدیدار نشده بود اما از این زمان به بعد نهادهای اساسی سیاسی را در بر گرفت .

نخستین این نهادهای سیاسی ، قانون اساسی مکتوب بود که دموکراسی را در نیمه دوم سده هجدهم در زمان انقلابهای آمریکا و فرانسه به عنوان ضرورت حکومت ظاهر کرد و نشانه اصلی رشد آن به عنوان شکلی از حکومت بود.

دومین اندیشه مهم درباره حکومت در نظامی دموکراتیک ، گرایش به هواداری از حکومت قانون است که معنی حاکمیت قانون در بر دارد نه حاکمیت مردمان را .

سومین ضرورت بنیادی دموکراسی به عنوان شکلی از حکومت یک اعلامیه حقوق برای حمایت از آزادیهای شخصی است چگونگی این حقوق ، موضوع فلسفه اجتماعی است و نیروهای تاریخی آفریننده جامعه آن را شکل می دهند . برای مثال دموکراسی آمریکا میان برابری سیاسی و حقوقی و نابرابری اقتصادی تضادی نمی بیند ، اگر چه نابرابری اجتماعی بطور معتدل وضعیت ناپسند دانسته می شود.

دموکراسی به مثابه فلسفه اجتماعی

سلسله توجه به افکار و عقاید مردم یا افکار عمومی جنبه فلسفه اجتماعی دموکراسی است . دموکراسی نو می پذیرد که تعارضات افکار عمومی اساسی است و فقط نشان دهنده اختلاف در ماهیت منافع عمومی همه افراد نیست.

کمال مطلوبهای آزادی، برابری و برادری ، آشکارا بر فلسفه اجتماعی مربوط به حکومت دموکراتیک تأکید دارد . عقیده عمومی این است که اصل برابری باید به عرصه زندگی اقتصادی گسترش یابد و حکومت باید در این باره مسئولیت را بر عهده بگیرد . در مورد اصل برادری ، آگاهی رو به رشد این است که کمال مطلوبهای دموکراسی فقط در جامعه امکان انعکاس دارند « اگر مردم باید آزاد باشند باید از راه زندگی با یکدیگر باشد اگر باید برابر باشند برابری را در تعاون و همکاری برادرانه جامعه دموکراتیک جستجو کنند.

از لحاظ فلسفه اجتماعی دموکراسی دارای سه جنبه است . اجتماعی ، اقتصادی ، سباسی تا زمانی که این سه جنبه در جامعه وجود نداشته باشد ، دموکراسی کامل نخواهد بود منظور از جنبه اجتماعی دموکراسی آن است که تبعیضات بر اساس طبقه کاست ، کیش و آیین ، رنگ پوست و جنسیت نباید وجود داشته باشد. از این نظر گفته می شود همه مردان و زنان ، توانگر و تهیدست ، صرف نظر از هرگونه پیشداوری های طبقاتی ، از حیث اجتماعی برابرند و باید با انها برابر رفتار شود. از جنبه اقتصادی دموکراسی چنین می دهد که باید توزیع متناسب ثروت در جامعه وجود داشته باشد و تفاوتهای خیلی زیاد بر اساس ثروت از بین برود.

دموکراسی اقتصادی حق کار ، فراغت ، دستمزد عادلانه و حق نامحدود بهره مندی از زندگی را به رسمیت می شناسد ، جنبه سیاسی دموکراسی دلالت می کند بر وجود حقوق سیاسی ، یعنی حق دادن رأی ، حق اعتراض به انتخابات و حق رسیدن به مقامات عمومی ، برای اعمال موثر این حقوق ، فرد باید از آزادی بیان ، آزادی مطبوعات و اجتماعات و همه دیگر آزادیهای سیاسی و مدنی بهره مند باشد . .

هرینشاو ، اصول زیر را به عنوان اصول مسلم دموکراسی بر شمرده است :

1 ـ همه انسانها به قدر کافی عقل سلیم دارند تا به عنوان یک شهروند هوشمند نقش خود را ایفا کنند.

2 ـ انسان بنا به طبع درست کار است و می توان از او انتظار داشت وظایف و تکالیف خود را بخوبی انجام دهد .

3 ـ میان مردم احساس قوی همبستگی وجود دارد .

4 ـ در میان مردم ، اراده عمومی مشترکی وجود دارد .

رودی و همکاران ضمن تأکید بر اینکه دموکراسی به عنوان یک نظام حکومتی نمی تواند از اصول دموکراسی چشمپوشی کند این اصول را چنین بر شمرده اند :

1 ـ  پیروی انسان از عقل و منطق

2 ـ پیروی انسان از اخلاق

3 ـ برابری انسانها

4 ـ توانایی پیشرفت مادی و معنوی انسان

5 ـ مطلوبیت حکومت مردم

6 ـ اصل آزادی

 

انواع دموکراسی

دموکراسی ها از لحاظ تاریخی مستقیم یا غیر مستقیم ( نمایندگی ) بوده اند . دموکراسی مستقیم در شهر ـ دولتهای یونان و روم در دوره باستان وجود داشت .

امروزه دموکراسی مستقیم متعلق به گذشته ها دانسته می شود. دموکراسی مستقیم فقط در دولتهای خیلی کوچک با چند هزار جمعیت که براحتی می توانند در محلی گرد هم آیند ، سیاستها را مورد بحث قرار دهند و تنظیم کنند قابل اجراست . در برخی از کانتونهای کوچک سوئیس که در آنها هنوز « میتینگهای انتخاباتی» وجود دارد ، شهروندان بالغ مرد در مجلس یکشنبه ای در آوریل یامه ، جمع می آیند و با بلند کردن دست مقامات نمایندگی خود را بر می گزینند و نیز اقداماتی را که لازم است از تصویب می گذرانند .

دموکراسی های مستقیم پس از جنگ جهانی اول ، در آلمان ، ایستونی ، روسیه و ایرلند پدیدار شد .

دموکراسی غیر مستقیم ( یا دموکراسی نمایندگی ) در دولتهای جدید که وسعت و جمعیت زیاد دارند به اجرا گذاشته می شود . بنابراین دموکراسی مستقیم دیگر قابل تصور نیست . در واقع در این دولتها مردم بطور غیر مستقیم ، بواسطه نمایندگان منتخب مردم حکومت می کنند . مردم بطور غیر مستقیم توسط نمایندگان مورد اعتماد خود اراده دولت را تنظیم و بیان می دارند . اصل این گونه دموکراسی بر پایه آن است که با وجود    حاکمیت به مردم ، نمایندگان آنها ، آن را اعمال می کنند . نمایندگان به صورت ادواری انتخاب می شوند و در برابر مردمی که می توانند اگر بنا به انتظارات آنها عمل نکنند آنها را در انتخابات ادواری بعدی کنار گذارند مسئول هستند .

 

 

 

 

 

 

شایستگیهای دموکراسی :

دموکراسی گستردگی و محبوبیت زیادی در جهان یافته است و همه کشورهای مهم دموکراسی  را بر گزیده اند . برخی مزایای مهم دموکراسی .

1- کارایی حکومت

یکی از مهمترین معیارهای توانمندی یا ضعف شکل خاصی از حکومت  ، کارآمد بودن آن است . کارآمدی حکومت را با طرز عمل آن در شرایط عادی و نیز شرایط اضطراری یا بحرانی می سنجند ، بدرستی گفته اند که « انتخابات عمومی کنترل عمومی و مسئولیت عمومی » کارایی دموکراسی رابیشتر از نظامهای کومتی دیگر نیر تضمین می کند .  خودحکومتی ، توده ها را به انضباط می کشاند و در آنها حس مسئولیت بوجود می آورد .

2 ـ تأمین آزادی های فردی :

دموکراسی تنها شکل حکومت است که آزادی های فردی را تأمین و بواسطه قانون اساسی ، حقوق شهروندان را تضمین می کند ، دموکراسی فرد را ارزشمند می شناسد و او را مطمئن می کند که فرصت مشارکت در رشد جامعه را خواهد داشت  به عقیده لاول ، در دموکراسی کامل ، هیچ کس شکایت نخواهد کرد حرفش شنونده ندارد .

3 ـ تأمین برابری :

دموکراسی خواهان برابری در هر دو زمینه اقتصادی و سیاسی و حق رأی ، حق اعتراض به انتخابات و حق دست یافتن به مقامات عمومی را بدو.ن هیچگونه تبعیض بر پایه طبقه ، رنگ پوست ، کیش یا جنس                می پذیرد در یک دموکراسی واقعی ، هر کس از حداقل ضروریات زندگی و امنتیت اجتماعی برخوردار است .

4 ـ آموزش توده ها

دموکراسی براستی تجربه گسترده ای در آموزش عمومی دارد در انتخابات عمومی و انتخابات دیگر مسائل عمومی را نامزدهای گوناگون مورد بحث قرار می دهند . جزوه هایی به گستردگی پخش می شود و سیاستها و برنامه های احزاب گوناگون توضیح داده می شود اینگونه آگاهی و مشارکت سطح فکری مردم را بالا             می برد و شهروندان را به درک مسائل کشور توانا می کتند.

5 ـ تقویت میهن دوستی

دموکراسی با ترویج احساس دوست داشتن کشور ، میهن دوستی را در مردم تقویت می کند وقتی به مردم فرصت انتخاب داده می شود احساس می کنند در کشورشان  جایی دارند .

6 ـ تأمین ثبات حکومت :

دموکراسی از خطرهای انقلاب مصون است زیرا حکومتی است از راه ترغیب و تشویق ، بحث و گفتگو وقتی مردم می توانند حکومت خود را با رأی « عدم اعتماد » یا از راه دادن رأی تغیر بدهند ، دلیلی وجود ندارد که علیه حکومتدر قدرت ، دست به خشونت بزنند.

7 ـ نظم و پیشرفت :

دیکتاتوری نظم را تأمین می کند ، اما پیشرفت و ترقی نادیده گرفته می شود . دموکراسی شکلی از حکومت است که در آن علاوه بر صلح و نظم ، کامیابی مردم هدف است .

8 ـ ارزش مردم

دموکراسی با پذیرش ارزش فرد ، پیشرفت ، ابتکار و تهور را تشویق می کند و در او حس مسولیت می پرورد به گفته میل : « دموکراسی بهتر از دیگر حکومتها شکل بهتر و عالی تر خصلت ملی بوجود می آورد »

9 ـ حکومت متخصصان و نمایندگان ردم

کارآیی کافی نیست . حکومت متخصصان ذهن را گمراه می کند و ذهنیتی ثابت و قالبی را در کسانی که زمام حکومت را در دست دارند رواج می دهد .

دموکراسی می تواند از نظر کارشناسی متخصصان استفاده کند اگر چه تصمیم نهایی بر عهده نمایندگان مردم است.

 

 

 

 

آموزش شهروندان

آلکسی دوتوکویل ، متفکر فرانسوی می گوید : یکی از مهمترین امتیازات دموکراسی این است که به مثابه مکتب آموزش برای شهروندان کار می کند.

دموکراسی حق رأی و حق اعتراض به انتخابات را تأمین می کند و اعمال درست حق رأی و اعتراض را به انتخابات را به شهروندان آموزش می دهد .

11 ـ شکل معقول حکومت :

دموکراسی  بر این اصل مبتنی است که هیچ کس از خطا مبرا نیست و امکان دارد هر کس اشتباه کند همانطور که هیچ کس نمی تواند ادعا کند که بی عیب است .

کارل پوپر گفته است : ایستار معقول « با این اندیشه همراه است که هر کس در معرض اشتباه است و با انتقاد دیگران می تواند به آن پی ببرد ، بنابراین هیچ کس نمی تواند داور خود باشد . »

12 ـ تکریم نکردن قدرت :

دموکراسی مراقبتهای چند جانبه را تأیید می کند و نمی گذارد حس قدرت طلبی در طبقه حاکم رواج یابد . در دموکراسی حکومت یک امین است و بنابراین طبقه حاکم وسوسه نمی شود قدرت را تجلیل و تکریم کند.

ناشایستهای دموکراسی

دموکراسی با وجود داشتن اهمیت و محبوبیت از انتقاد به کنار نیست ، برخی از کمبودهای آن عبارتند از :

1 ـ حکمرانی جهالت :

ارسطو ، پدر علم سیاست ، دموکراسی را به عنوان شکل فاسد و گمراه حکومت ، نوعی از حکمرانی مردم جاهل ، محکوم کرد . افلاطون ؛ معلم او آن را حکمرانی جهالت نامید . در دموکراسی رایما را می شمارند نه اینکه آنها را وزن کنند . اکثریت در مجلس ها ، هیئت های داوری و کابینه ها طوری تصمیمات را اتخاذ             می کنند که ممکن است خردمندان در اقلیت و انزوا قرار گیرند و ابلهان کارها را پیش ببرند . همچنین نمایندگان مردم ، حرفه ای ، بی صلاحیت و بی تجربه اند . آنها مهارت و فراست عملی ندارند.

 

 

2 ـ مطلوبیت ثروت :

اغلب دموکراسی جدید سرمایه داری اند آنها از طبقات مالک حمایت می کنند رای کالایی قابل فروش شده و برنده مزایده می تواند آن را خریداری کند.

عده ای ثروتمند ، بازرگان یا سرمایه داران بزرگ آن را می خرند و حکومتها را در اختیار می گیرند آنها از مطبوعات و تریبونها بهره برداری می کنند.

اغلب سیاستمداران ابزار مناسبی در دست ثروتمندان هستند.

مارکسیستها دموکراسی آمریکا را در دموکراسی پرستش دلار نامیده اند.

لنین درباره حق رأی دموکراسی سرمایه داری گفت : « در جامعه طبقاتی ، حق رأی یک سراب و منبع              غیر واقعی است ، آنچه حقیقت دارد پول است و سرمایه .

3 ـ نبود حکومت اکثریت

مخالفان حکومت دموکراسی عقیده دارند دموکراسی دیگر حکومت اکثریت نیست گاهی شمار ، رأیی که حزب حاکم به دست می آورد کمتر از شمار رأی حزب مخالف است . برای مثال حزب کار انگلستان که در نظرسنجی پس از جنگ جهانی دوم پیروز بود ، بیشتر از حزب محافظه کار رأی نیاورد . بنابراین ممکن است دموکراسی همیشه حکومت اکثریت نباشد .

افزون بر آن ، قدرت عملی را چند رئیس مسلط بر خود اعمال می کنند که « فرمانده عالی » « انجمن حزبی » یا دفتر سیاسی حزب را تشکیل می دهند ، در حاکی که بقیه اعضای حزب فقط پا جای پای آنها می گذارد .

4 ـ تردید درباره اصل نمایندگی در دموکراسی

دموکراسی به نماینده گزینی بر پایه تقسیمات کشوری اعتقاد دارد . گمان بر این است که عضو پارلمانی که از حوزه معینی انتخاب شده نماینده همه یا اکثریت رأی دهندگان آن حوزه است اما برای او غیر ممکن است که نماینده همه در همه مسائل باشد در بهترین حالت فقط می تواند نماینده حرفه یا طبقه خود باشد .

یک حقوقدان چگونه می تواند نماینده آموزشگران ، آهنگران یا کفاشان باشد . او در برخی از جنبه های زندگی اجتماعی ، نماینده آنهاست ، اما آیا می تواند در همه مسائل نماینده آنها  باشد .

 

5 ـ سوء استفاده از اصل برابری

در دموکراسی برابری مورد تأکید فراوان و بر این فرضیه دروغین مبتنی است که همه انسانها در آمادگی برای شرکت در حکومت ، هر قدر هم که ارزش واقعی یا توان ذهنی داشته باشند با هم برابرند.

6 ـ آموزش دروغین

مخالفان می گویند که دموکراسی به آموزش مدنی نادرستی می انجامد ، مبارزات انتخاباتی مزورانه است . عوام فریبان زیرک که با کلامی زیبا ، پر طنین ، اما اغلب بی معنی و واهی ، مردم را به دادن رأی مثبت و منفی به این یا آن حزب فرا می خوانند آنها را اغفال می کنند.

7 ـ جلوگیری از پیشرفت علمی ، هنری و ادبی

مردم که به طور عموم بینشی محافظه کارانه دارند با پیشرفت علمی کشور خصومت دارند. آنها خیلی به ندرت توسعه ارتباطات ، هنر و معماری توجه می کنند.

8 ـ تردید در ارزش اخلاقی دموکراسی

دموکراسی از لحاظ اخلاقی مردم را فرومایه می گرداند ، مبارزات پر تزویر و بهتان آمیزی که احزاب سیاسی به راه می اندازند نه تنها مسائل را مبتذل ، بلکه فساد را نیز زیاد می کند . دموکراسی رهبران را فاقد اصول با مرام اخلاقی می کند و توده ها را به آدمهای مصنوعی تبدیل می نماید .

9 ـ مخالفت با فردیت وآزادی :

دموکراسی راه آزادی تفکر را می بندد و عقل را ضایع می کند در جامعه دموکراتیک متفکری اصیل ریشخند می شود و نادیده گرفته می شود گاندی را یک هندو متعصب که با اقدامات ضد نژادی او موافق نبوده ترور کرد .

10 ـ برتری منافع محلی بر منافع ملی :

نمایندگان در راه تأمین حداکثر منافع برای حوزه انتخابی خود با یکدیگر رقابت می کنند و بدین ترتیب مناقع عمومی و مشترک ملت به خاطر کسب امتیازات محلی نادیده گرفته می شود.

 

 

11 ـ هزینه زیاد حکومت :

دموکراسیپر هزینه ترین شکل حکومت است. مبالغ هنگفتی صرف تبلیغات و برگزاری انتخابات می شود . در کشور آمریکا میلیونها دلار در انتخابات ریاست جمهوری خرج می شود.

12 ـ ضدیت با تکامل :

دموکراسی یک هیولای بیولوژیک است هر چه رشد یابد بیشتر متمرکز می شود و از تکامل همه جانبه جلوگیری می کند.

نظام عصبی مرکزی ندارد ، در موجودات زنده مغز جای معینی دار . در دموکراسی مغز در همه جاست منظور اینکه زمام حکومتی نباید به دست همه باشد و باید به دست عده ای خردمند سپرده شود که استعداد تفکر و برنامه ریزی دارند . دموکراسی به دست مردمی سپرده می شوند که ناآگاه اند و صلاحیت سیاسی ندارند.

13 ـ حکمرانی عوام

دموکراسی حکمرانی عوام است . در دموکراسی درباره مسائل گوناگون با رأی اکثریت تصمیم گیری می شود. کابینه ها ، هیئتهای داوری و دادگاه ها با رأی اکثریت اتخاذ تصمیم می کنند.

کسانی که در یک گروه رأی می دهند .ویژگی های شخصیت خود را از دست می دهند و خود را در گروه مستهلک می کنند.

14 ـ بی ثباتی حکومت

دموکراسی تا زمانی با ثبات است که عوام همراه آن باشند . ذهن غیر قابل پیش بینی عوام ممکن است هر آن علیه حکومت موجود بشورد و ان را براندازد .

15 ـ تشویق مبارزه طبقاتی :

وقتی پولداران در برابر تهیدستان و بینوایان قرار گیرند انتخابات را می برند. وقتی هم که در قدرت باشند قوانینی تصویب می کنند که به سود ثروت اندوزی باشد. دموکراسی بدر نارضایی را در میان توده های فقیر می کارد و این نارضایی ممکن است سرانجام به انقلاب منجر شود.

 

 

16 ـ شر سیاست حزبی :

احزاب سیاسی برای دموکراسی ضروری اند. اما با محروم کردن اشخاص دارای استعداد در احزاب دیگر از رسیدن به مقامات اصلی در کشور و با انتصاب اعضای داخلی حزبی به آن مقامات حتی اگر میانه حال باشند ، نقش بدی را بازی می کنند. . روحیه حزبی کورکورانه پرورش می یابد و منافع ملی زیان می بیند. رأی دهندگان مجبورند میان دو یا چند نامزدی که ممکن است دغل یا ابله باشند یا در اصل آنها را نشناسند ، انتخاب کنند.

17 ـ پیچیده شدن تصمیم گیری

دموکراسی به تجزیه یا تفکیک قوای سه گانه حکومت اعتقاد دارد که به پیچیدگی و تأخیر نالازم در تصمیم گیری می انجامد . هر گاه که با اراده های گوناگون برای دست یافتن به یک تصمیم مشورت شود ، روند تصمیم گیری طولانی می گردد از سوی دیگر در دیکتاتوری به سبب یگانگی قدرت ، از این لحاظ بی درنگ تصمیم گیری می شود.

6 ـ شرایط موفقیت دموکراسی :

بنی پراساد، پس از بررسی دقیق مدارک تاریخی نتیجه گرفت « هیچ کشوری هنوز در مفهوم کامل و عمیق به دموکراسی دست نیافته است . » زمانی دموکراسی موفق است که شرایط زیر را داشته باشد :

1 ـ فقدان نظامی گری

2ـ فقدان نابرابری

3 ـ  برابری اجتماعی

4ـ تلقین ارزشهای دموکراتیک

5ـ آموزش درست

6ـ آزادی مطبوعات

7ـ هوشیاری شهروندان

8ـ اخلاق متعالی

9ـ توافق در مسائل اساسی

10ـ مدیریت درست

11ـ تبعیت کارشناسان ارتش

12ـ گروه مخالف قوی و موثر

13ـ خودحکومتی محلی

14 ـ برنامه ریزی ملی برای رفاه

15 ـ  مالکیت خصوصی

 7 ـ راههای دموکراسی مستقیم :

در دموکراسی های جدید میلیونها تن زندگی می کنند بجز چند کانتون سویس ، دموکراسی مستقیم چیزی مربوط به گذشته هاست .

ولی امروزه برخی تدابیر دموکراسی مانند رفراندوم ، ابتکار عام ، بازخوانی ، پله بی سیت را برخی از کشورها به درجات گوناگون به کار برده اند .

پله بی سیت

این واژه فرانسوی است اما از واژه لاتین plebiscitulm که مرکب از دو واژه seitulm ( حکم ) و مردم plebes است .

پله بی سیت ارتباطی با قانون سازی ندارد . همچنین بخشی از روند عادی حقوقی هم نیست و تنها روشی دموکراتیک برای آشکار کردن عقیده مردم درباره موضوع سیاسی اداری اهمیت عمومی است . در دوره معاصر ناپلئون در 1804 از پله بی سیت استفاده کرد تا با حیله از قانون اساسی طفره زند.

رهبران سیاسی هر گاه مشروعیت عملشان مورد برخی تردیدها بوده است برای تصویب نظرشان از آن استفاده کرده اند .

 

 

 

رفراندوم

واژه رفراندوم به معنی « مراجعه به » است . رفراندوم شیوه ای که بدان وسیله با مراجعه مستقیم به مردم عقیده عمومی را می توان معلوم کرد .

رفراندوم برای نخستین بار در سویس برای معلوم کردن نظر مردم ایجاد کننده این کشور درباره مسائل مهم به کار بره شد . کاربرد آن در مورد مسائل مربوط به قانون اساسی نخست در آمریکا و سپس در سویس آغاز شد .

رفراندوم دو نوع است :

1 ـ اجباری یا الزام آور

2 ـ اختیاری یا انتخابی

رفراندوم وقتی اجباری است که همه قوانین از نوع معین لزوماً برای قبول یا رد پیش از تبدیل شدن به قانون به مردم مراجعه شود .

هر گاه قانون مصوب قوه مقننه بنا به درخواست عده معینی از شهروندان برای نظرخواهی نهایی به مردم تسلیم شود رفراندوم اختیاری خوانده می شود . اگر اکثریت به ان رأی مثبت دادند قانون می شود ، در غیر اینصورت ، تصمیم قوه مقننه از اعتبار می افتد .

ابتکار عام

جانبداران قانونگذاری مستقیم از حقی که در مورد دادن رأی راجع به لایحه ای که قوه مقننه آن را تصویب کرده است وجود دارد راضی نیستند . آنها از روش ابتکار عام حمایت می کنند تا مردم بتوانند خودشان قانون وضع کنند. در سویس هر پنجاه هزار شهروند می توانند درخواستی را امضاء کنند و در آن اقداماتی را که می خواهند قانونی شود مشخص نمایند.

در موقع خود ، پیشنهاد به رأی مردم گذاشته می شود و با تصویب موافق قاعده به صورت قانون مصوب در می آید .

 

 

ابتکار عام دو نوع است :

1 ـ مدون

2 ـ نامدون ( یعنی پوشیده در الفاظ کلی )

ابتکار عام مدون از هر جهت به شکل یک لایحه کامل است. در این مورد قوه مقننه مجبور است یا آن را تصویب کند یا برای اتخاذ تصمیم به رأی عموم مردم گذارد .

هر جا که درخواست با الفاظ کلی بیان شده یا بصورت پیش­نویس درستی درنیامده باشد « ابتکار عام نامدون» نامیده می شود.

بازخوانی :

بازخوانی راه دیگر دموکراسی مستقیم است . هر جا که بازخوانی وجود دارد رأی دهندگان حق دارند هر مقام منتخب یا نماینده را که از انجام صمیمانه یا مسئولانه وظایف باز می ماند، باز بخوانند. این نظام « بازخوانی » در برخی از ایالتهای غربی آمریکا مانند آریزونا ، مونتانا ، کانزاس ، واشنگتن، کالیفرنیا، آرکانزاس و چند ایالت دیگر وجود دارد .